سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال راهب نصرانی در دیر راهب با سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : غزل مثنوی

گمشده داشت و از دِیر تمـاشایش کرد            او نه دراصل که آن گمشده پیدایش کرد

سال‌ها معـتکـفِ گـوشۀ تاریـکـش بود            تا سَری آمد و یک باره مسیحایش کرد


راهِ صدسال عبات همه را یک شبه رفت            آن شبِ قدر که مهمانِ کـلیـسایش کرد

دید جمع‌اند به گِرد سر و هِی می‌نوشند            جگرش سوخت از آن جمع تمنایش کرد

هرچه در خانۀ خود داشت به آنها بخشید            جایِ نیزه به رویِ دامن خود جایش کرد

یوسف آورده ولی وای به حال یعقوب            یـوسـفی که تـه گـودال معـمـایـش کرد

ضجـۀ مـادری انگـار به گـوشـش آمد            اولین گـریه‌کنِ روضـۀ زهـرایش کرد

دید زخم است لب و گونه و پیشانیِ او            آنقدر زار زد از گـریه مـداوایش کرد

مویِ خاکستری‌اش شُـست ولی با ناله            پاک از لختۀ خون از رَدّ صحرایش کرد

گفت ای‌ کاش از این بیـش تبـسم نکنی            با لبی که به زمین خورده تکـلم نکنی

از چه بد جور گلوی تو بهم ریخته است            چه شده اینهمه رویِ تو بهم ریخته است

مگر ای سر بدنت روی صلـیبی مانده            آه بر حـنـجـرِ تو زخـمِ عجـیـبی مانـده

از جـراحات مـرا کُـشت لـبالب شدنت            تا سحـر طـول کشد وای مرتب شدنت

بـوی سـیبِ تو مرا بُـرد به پـای نـیـزه            جگـرم سـوخـت بـرای تو بجـای نیـزه

نیـزه‌دارِ تو کـنـارِ لبت آبـش را خورد            شمر بود اسم همانی که شرابش را خورد

نقد و بررسی